خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم

ساخت وبلاگ
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 20:55

من کلاً ویژگی بارزم اینه که اگه تو حیطهٔ هنر به چیزی علاقه‌مند باشم، اطرافیانم رو ازش بی‌نصیب نمی‌ذارم و علایقم رو در معرض دید اون‌ها قرار می‌دم. همین چند وقت پیش یکی از دوستام رو علاقه‌مند به کوبریک کردم. یکی هم به هدایت. نامجو و داریوش و فروغ و براهنی و اینا رو که دیگه تو پاچهٔ همه کردم. و از اینکه یه آدم جدید رو اضافه کنم به مخاطب‌های اون هنرمند لذت می‌برم و اینو یه‌جور احساس وظیفه می‌دونم. اما مدتی پیش خیلی اتفاقی چند آهنگ از رامش گوش کردم و نه تنها به کارهاش حتی به خودش علاقه‌مند شدم و چندبار کارها و عکس‌هاش رو بروز کردم و پونزده روز پیش تولدش رو تبریک گفتم. امروز یکی از دوستام کاری ازش فرستاد و شروع کرد به تمجید از صداش که چقدر لطیفه و در عین حال گاهی مردانه‌س. مردانه و لطیف با هم! تاییدش کردم و توی دلم احساس شور و شعف داشتم که آخ‌جون یک مخاطب جدید برای رامش. از این به بعد لذت شنیدن آهنگهاش رو با هم تقسیم می‌کنیم. اما بر چرخ بی‌دین لعنت، ساعتی هم نگذشت که خبر فوت رامش رو توی وحیدآنلاین دیدم. زبونم لال شد و فقط اشک ریختم. از اینکه در آخرین روز زندگیش بی‌اینکه بدونم نشستم کنسرتاشو نگاه کردم و یکی دیگه رو بهش علاقه‌مند کردم اما اون همون روز تو غربت سکته کرد و مرد‌، احساس خوبی نداشتم. یادم نمیره موقع تماشای اجراش، چقدر قربون صدقه‌ش رفتم و چقدر به صداش افتخار کردم. چقدر فحش و لعنت فرستادم که این‌همه هنرمند خاموش شدند و راهی غربت. وقتی خبر مرگش را شنیدم از این متافیزیک هم بیزار شدم. این نامفهومِ لعنتی که هر از گاهی مشغول آزار روحی منه. خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 20:55

از اینکه به این طناب‌های پاره چنگ می‌زنم و هم‌چنان سقوطم رو احساس می‌کنم شرمسارم. از حسی که مدام در من تکرار می‌شه و نمی‌تونم به چیزی تبدیل کنم. نمی‌تونم ازش حرفی بزنم. و بدون کارکرد رهاش می‌کنم. از خودم که اینم، شرمسارم. نمی‌تونم بیان کنم. واقعاً عاجزم. خیلی دوست داشتم حداقل یه درصد پیشرفت به وجود می‌اومد که به احساس الانم تلاطم اضافه می‌شد. ذره‌ای تلاطم بیشتر. تا بتونم خودم رو بیرون بکشم از این خودداری بی‌دلیلِ پردلیل! با چیزایی که حدس می‌زنم بر وفق مرادم نیستن مواجه نمی‌شم و چیزهایی که می‌دونم نتیجه‌ی مثبتی خواهند داشت، به سراغم نمیان. یکی انگار نمی‌خواد. انگار قراره مدام این طناب پیچ‌وتاب بخوره. من مدام بچرخم و بچرخم. کاش ای کاش دستی منو بالا می‌کشید. دارم از عشق می‌گم. صدام شنیده نمیشه؟ یا در نمیاد اصلا؟ چی تو گلومه؟ خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 20:55

من با لباس دژبانی 

سُست و بی‌طمع

از میانِ مردمِ مست می‌گذّرم

سر را به چه می‌افشانی ای مردِ بی‌ولع؟

مهم نیست

می‌گویم و می‌گذّرم...

 

«محسن نامجو»

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 103 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 22:54

سلام دوستای وبلاگ‌نویس. من تصمیم دارم شعرها نوشته‌ها و مطالبم رو بیشتر تو تلگرام منتشر کنم. اگه دوست داشتید منو اون‌جا هم همراهی کنید. کانال «گونه‌های ناهمگون». مرسی فدا♥ اینم لینکش↓

https://t.me/Nahamgoun

 

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 22:54

دل صبوری که نداره آی نداره

تاب دوری که نداره آی نداره

شب شب شب که نذاشتی خواب نذاشتی برام

[اتاق را غرق دود می‌کند...]

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 21 بهمن 1398 ساعت: 11:06

شاید عشق این‌روزا هفتاد درصد از مغزمو اشغال کرده باشه؛ اما نتونم حتی یک درصدش رو به کار بکشم. مثل اینه که صرفاً یک مسیر تودرتو رو بری و برسی به نقطه‌ی اول. اول که نه؛ نقطه‌ای که هیچ اثری تو دنیای قابل لمس نداشته باشه. هیچ نقشی هم حتی. پنج‌تا حس، اسیر یه حس سردرگم.

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 21 بهمن 1398 ساعت: 11:06

ممدرضا جوری تحریکم کرد که الان می‌خوام تموم نموندنی‌ها رو پاک کنم و دوتا کتاب هم درست کنم. برم سراغ «سوءتفاهم» و هرچی ازش می‌شه کشید بیرون رو شعر کنم.

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:06

من ضعیفم، مطلقاً ضعیفم. بیشتر از چیزی که فکر می‌کنی. تو می‌دونی که یکی از راه‌های فرارم از این پوچیِ بی‌مرز هستی، اما نه تنها خودت از من فرار می‌کنی بلکه مجابم می‌کنی که من هم از تو فرار کنم. از راه ف خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:11

 

با زمین و زمان و مضمونش

حرفت این بود و هست:

استفراغ...

خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم...
ما را در سایت خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shabshekan5 بازدید : 123 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:11